18/ مـــــــــــهر

یه نـــــــام او که یـــــــگانه است و  بــــــــس


ساعت 13 به آقای الف پیام دادم و خلاصه بحثمون شد یه مشاجره ی دو ساعت

که با اروم شدن من و مشورت در مورد کانال پیشگامان و  وبلاگ کنکور ختم

 به خیر شد  .

یه اعتراف  به اقای الف گفتم دیشب که حوصله ی من رو نداشتی  یه سر 

  رفتی چت که چشمتون روز بد نبینه حس کردم بی نهایت عصبی شد یهو  

یادم اومد تاریخ ورودش به چت 12/مهر بوده وااااااااای خدا چه اشتباهی 

 کرده بودم اصلا چی میتونستم بگم   اینجوریااااا

بعدشم اومدم سراغ لب تاب و یکم رسیدگی به وبلاگامون و از این کارا

فایل صوتی چندتا از کتابای مورد علاقم رو پیدا کردم گذاشتم شب ساعت

 1 به بعد که دانلود رایگانه دانلودشون کنم که نشد اخه حجم نتم  رو به اتمامه 

هنوز 11 روز تا پایان ماه مونده فک کنم دوباره باید ترافیک مازاد بخرم

اوضاع مالی این ماه افتضاح  

شب هم مهمون داشتیم  اصلنم درس نخوندم اینجوریااا

اقای الف هم که سرش شلوغ بود و من هم یکم کتاب خوندم ساعت تقریبا 2 

خوابیدم  ولی تا صبح چند بار بیدار شدم و پیامای گوشیم رو چک کردم


فلش بک

به نام او که یگانه است و بس 

 

 

فلــــــــش بک 17/ مــــــــهر 

 

 

 دیروز صبح که از خواب بیدار شدم اول به اقای الف پیام دادم که طبق معمول  

گوشیش خاموش بود از اونجا که برای ناهار دعوت داشتم برای جشن عقد

 برادر صمیمی ترین دوستم طبق معمول ذهنم درگیر انتخاب لباس بود و......... 

جاتون خالی رفتم کلی هم خوش گذشت  همسر یکی از خواستگارای پرو پا 

 قرصم که از قضا دایی دوستم بود  رو هم زیارت نمودم  و از این حرفااااااا

همه چی عالی و شیک بود ولی خدایی داماد خیلی جذاب تر از عروس بود 

 (عروسم ناز بود ) 

 

یکم که نه خیلی اروپایی بودن منم که اینجور جاها یکم معذب بودم  

 و از طرفی همه ازم توقع داشتن .... 

کلا عالی بود و فکر نمیکردم تا این حد خوش بگذره ..... 

اتفاق بعدی این بود که خاله اینا اومده بودن خونمون و البته اساسی قاطی

  کرده بود شوهر خاله ی بنده. و دعوا و از این حرفا سجادم که سکوت و...... 

اولین بار بود عصبانیت شوهر خالم رو میدیم اخه بی نهایت اروم و صبوره

 شوکه شده بودم ذهنمم درگیر اقای الف بود که هرچی زنگ زدم جواب نمیداد و تا 

ساعت1 که پیام داد منم با کلی ذوق باهاش حرف زدم که اینقدر سرد برخورد کرد

 اشکم دراومدخدایا این همه منتظر موندم و نگران بودم ولی خیلی خونسرد

 گفت بمونه واسه   فردا حتی یه شب بخیر ساده هم نگفت بهم 

 کلی گریه کردم  بعدش با گریه خوابم برد ........ 

همـــــــــــــــــــــــــین ...